به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس - سمنان- گلخواه: روزگاری در میان ما انسان هایی زیستند که برای آرمان شان جنگیدند تا آیندگان بتوانند برای خود هدف و آرمانی داشته باشند و در این مسیر به تکامل برسند.
پاسدار شهید محمد تقی همتی یکی از همین انسان هایی است که جان در راه اعتلای وطن و دفاع از خاک میهن نهاد و با اطلاعت از ولایت زمان در جبهه های حق علیه باطل به مقام رفیع شهادت نائل شد. ئی در تیر ماه 54 دیده به جهان گشود مسؤلیت معاون گروهان زرهی را برعهده داشت و در نهایت در 30 فروردین 1364 در منطقه عملیات پدافندی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
فرصتی دست داد تا بانو "احترام حیدریان " همسر شهید همتی به گفت وگو بنشینیم با شنیدن خاطرات این بانوی مجاهد که مقام معظم رهبری از آنان تحت عنوان الگوهای سوم یاد می کنند .
* نحوۀ آشنایتان را با شهید برای ما بگویید.
محمد تقی پسر خاله ی مادرم بود اصلا فکرش را نمی کردم که باهم ازدواج کنیم ملاک های او برای انتخاب همسر دین مداری و انقلابی بودن و مهم تر از همه به او اجازه دهد تا به منطقه برود.
زمانی که از عملیات بازگشت با خانواده به خواستگاری من آمد مهریه من در آن زمان 150 هزار تومان تعین شد بعد از صحبت های اولیه با خواهرهایمان به خانه بهداشت تدین برای آزمایش دهی قبل از ازدواج رفتیم.روز های طلایی ازدواج ما از 7 ماه زندگی تنها 40 روز بود.
روز های خوبی بود آن دوران با اینکه در یک خانه کوچک که یک اتاق متعلق به ما بود در خانه مادر شوهرم زندگی میکردیم حتی حمام برای استحمام کردن نداشتیم و از گرمابه های بیرون استفاده می کردیم.
محمد تقی به کار بنایی وارد بود و یک انباری که در خانه مادرش بود را انتخاب کرد و شروع به ساخت حمام کرد و هر بار که از منطقه باز می گشت این کار راه ادامه میداد اما زمانی که ساخت حمام به اتمام رسید او هم شهید شد.
*لطفا درمورد خصوصیات اخلاقی و رفتاری همسرتان توضیح دهید.
محمد تقی در سن 9 سالگی پدرش را از دست داد با اینکه برادر بزرگتر از خودش داشت اما هیچگاه احساس مسئولیت او کمرنگ نشد خیلی خانواده دوست بود به مادرش بسیار علاقه داشت و به او کمک می کرد
او فوق العاده به زبان های ترکی و لری علاقه مند بود و حتی زمانی که یک لیوان آب هم به او میدادیم برایمان شعر میخواند و نماز شب او به هیچ عنوان ترک نمی شد
* هر چند باعث یاد آوری خاطرات تلخ شما می شود اما ممکن درباره نحوه شهادت شهید همتی صحبت کنید.
گویا به ایشان الهام شده بود که قرار است شهید شود تصمیم داشتند که با شهید نجم الدین به مرخصی بیایند شب آخر حنا به دست بسته و میگفتند میخندیدند و آنها خنده خنده میگفتند قرار است فردا ما شهید شویم. شهید همیشه میگفت من دوست دارم وقتی به سعادت میرسم هیچی ازمن باقی نماند و فقط هنگام دفن هم دوتا پا سالم در پوتین و با یک دست سالم دفن شدند
*زمانی بوده که در زندگیتان دچار مشکل شوید و شهید به زندگی شما عنایت داشته باشد؟
بله زمان های زیادی بوده است که از او راهنمایی خواستم و او به من کمک کرده حتی یک بار خانمی سر مزار شهید جلوی من را گرفت و گفت شما چه نسبتی با شهید دارید ؟ بنده عرض کردم من همسر او هستم و خانم در رابطه با معجزه ای که برایش اتفاق افتاده است گفت : من همسرتان را واسطه قرار دادم تا خداوند به من فرزندی صالح عطا کند و خداوند به من فرزندی داد که نام او را محمد حسین گذاشتم
*شما به عنوان همسر شهید چه انتظاری از نسل جوان دارید ؟
از نسل جوان انتظار دارم که مانند شهدا ولایت پذیری و ولایت مداری را سر لوحه کار خود قرار دهند
* لطفا قسمتی از وصیت نامه شهید را برایمان بخوانید .
محمد تقی به خواهرانش می گفت زینبی وار زندگی کنید حجاب زینبی داشته باشید به برادرها می گفت پیرو ولایت فقیه باشید سنگر نماز جمعه و دعا کمیل را رها نکنید فرزندان امانت الهی هستند خوشا به حال کسی که امانت دار خوبی باشد .شهادت را سعادت میدانم دعا کنید به سعادت برسم.
انتهای پیام/*