21روز دراتاق عمل بیمارستان افشار دزفول شبانه روزی کار می‌کردم / طلاییه حال و هوای زائرین را متحول می کند!
1401/07/02 - 13:05
تاریخ و ساعت خبر:
141614
کد خبر:
در گفت وگو با بانوی رزمنده خراسان شمالی

21روز دراتاق عمل بیمارستان افشار دزفول شبانه روزی کار می‌کردم / طلاییه حال و هوای زائرین را متحول می کند!

بانوی رزمنده خراسان شمالی با بیان اینکه با عشق بسیجی که داشتم می خواستم به جبهه بروم، گفت: با توجه به مخالفت مدیر بیمارستان مخالفت کرد و همسرم ! گفتم باید بروم. 21روز دراتاق عمل بیمارستان افشار دزفول به طور شبانه روز کار می‌کردم هم عملیات بود و هم موشک باران، به قدری شلوغ بود حتی اتاق عمل که تعطیل می شد صبح می‌رفتیم اورژانس و به آنها کمک می‌کردیم .
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس - با فرارسیدن هفته دفاع مقدس بر آن شدیم تا با گفتگویی با بانوی رزمنده خانم ربابه بهادران گوشه ای از فعالیت بانوان این مرز و بوم من جمله خراسان شمالی در دفاع مقدس را به تصویر بکشیم.
خودتون رو معرفی میفرمایین؟
ربابه بهادران هستم از شهرستان شیروان که در آن زمان پرستار بودم . از زمان انقلاب همکاری می کردم در سال 1362 برای دزفول نیروی داوطلب می خواستند که ثبت نام کرده و از مشهد عازم اهواز و بعد دزفول شدیم.
اون زمان چند سالتون بود؟
فکز میکنم 34 ساله بودم و 3 تا بچه داشتم، 7 ساله، 6 ساله و شیرخوار
• چه طور قبول کردید برید؟ با بچه ها چه کار کردید؟
با عشق بسیجی که داشتم می خواستم بروم، حتی با توجه به مسئولیتی که در بیمارستان داشتم مدیر بیمارستان مخالفت کرد ولی گفتم من باید بروم حتی همسرم به خاطر بچه کوچیک گفتن مشکله من گفتم باید بروم؛ 21روز دراتاق عمل بیمارستان افشار دزفول به طور شبانه روز کار می‌کردم هم عملیات بود و هم موشک باران، به قدری شلوغ بود حتی اتاق عمل که تعطیل می شد صبح می‌رفتیم اورژانس و به آنها کمک می‌کردیم .
• تصمیم‌تون خیلی جدی گرفته بودید؟
بله، همین الان هم همان بسیجی هستم. بعد از اون 6 سال در درمانگاه ولیعصر سپاه مشهد کار کردم علوم پزشکی بازنشست شده بودم، راهیان نور داوطلب می رفتم، وقتی راهیان نور می‌روم همیشه میگم کاش همه پدر مادرها راضی باشن که بچه هاشون برن اروند، طلاییه و سایر مناظق ببینند. من هر ماموریتی می‌رفتم از آمبولانس تکان نمی خوردم و می‌گفتم وظیفه من اینه که اینجا باشم ولی روز آخر به راننده گفتم من اینقدر آمدم و رفتم نمی‌دونم طلاییه چیه؟ اروند چیه؟ گفت می تونید برید ببینید وقتی در طلانیه داشتم نماز می خواندم یک سرباز اطراف من دور می زد وقتی نمازم تمام شد دیدم هیچ کس نیست با خودم گفتم این سرباز مامور امام زمان بوده و یا اروند که می‌روند سجده می‌کنند خودم شاهدم یک خانم دکتری بود که از نظر حجاب خوب نبود وقتی از سجده بلند شد گفتم خانم دکتر یک حالت دیگه شدی گفت چرا گفتم یک حالتی شدی و یا تو قطار که میرفتیم من و دانش آموزان در یک کوپه بودیم یک دختر دبیرستانی بود که به خاطر ظاهرش تذکر میدادن اون هم وقتی در اروند از سجده بلند شد یک حالت دیگه شد و همه اینها واقعیت داره.
• شما یک بانوی 34ساله بودین و خوب به هر حال خانم ها یک روحیه لطیفی دارن و آفرینش‌شون همین طور هست خیلی براتون سخت نبود دیدن خون و صحنه های دلخراش ؟
اصلا سخت نبود و از جان و دل کار می کردم حتی با دکتر ارتوپد مشهدی کار می کردم که خوب بالاخره اورتوپد بود و با دست و پا قطع شده می آمدن و رزمنده ها همه اش یا علی و یا زهرا می گفتن من کار می کردم و اصلا احساس خستگی نمی کردم همیشه هم در حال آماده باش بودیم که حتی یک گوشه بیمارستان افشار موشک زده شد و اتاق عمل زیرزمین بود که حالت طوفان شد و برق ها همه قطع شد ولی ما کار می کردیم.
• این روحیه رو از کجا آوردین خانم بهادران؟
داشتم نمیدونم خدایی بود، الان هم روحیه همون زمان را دارم.
• نقش خانم ها چه طور بود آن زمان توی جبهه؟توی بیمارستان؟
همکاری زیادی داشتیم، 12نفر خانم در خوابگاه الزهرا دزفول بودیم همیشه با فرم آماده باش بودیم زمانی که موشک میزدن می‌گفتن برای امنیت در چهارچوب در باشیم؛اونجا همیشه آماده باش بودیم حتی در زمان بیکاری می‌رفتیم ترکش در می آوردیم حتی مریضی داشتم که از شیروان اعزام شده بودن اونجا ترکش هایش را در آورده بودم، در شیروان برای پانسمان و بخیه کشیدن اومده بودن و گفتن حاج خانم ترکش من رو شما در آوردید.
• خانم بهادران از آن روزها خاطره ای دارید؟ خاطره ای که برای ما تعریف کنید؟
آخرین روزی که داشتیم می‌رفتیم بیمارستان با مریض ها عکس می گرفتیم یک دوربین دست دوم لومیتر از عکاسی خریدم با همکارهایی که از مشهد با هم رفته بودیم عکس گرفتیم؛ داشتیم می‌رفتیم که تو خیابون موشک زدن یک نیسان بود که چون گفته بودن جایی پنهان بشین که به سر ضربه نخوره من رفتم توی جوی آب زیر نیسان پنهان شدم تا ضربه به سرم نخوره این یک خاطره ای که داشتم.
• خانم بهادران خانواده رو چه کار کردید توضیح دادید بچه کوچک داشتید؟
من 3 تا بچه کوچک داشتم کوچکه حتی شیرخواره بود مادرم بود و کارگر داشتم .
• سخت نبود ؟چه کار می‌کردید؟ بچه ها چه جوری بزرگ شدن؟
دزفول تلفن ها قطع بود فقط شب ساعت 7 می‌تونستیم زنگ بزنیم فقط به همسرم می‌گفتم بچه ها خوبن و... یکم بچه ها گریه می‌کردند، می‌گفتم مامان من میام اما به شوهرم می‌گفتم شاید نیام یعنی انقدر موشک باران بود می‌گفتم شاید نیام؛ اما قسمت نشد که ما به شهادت برسیم.
• روزهایی که دزفول موشک باران شد یادتان هست؟ وضعیت به چه شکل بود؟چی شد؟
بله رزمنده ها از یک طرف عملیات داشتن موشک باران هم از طرف دیگه، یکبار که گفتن موشک زدن سر و صدا خیلی بود و خیابون ها شلوغ شده بود ما تو خوابگاه بودیم اومدن ما را صدا زدند، مریض بود که با وانت و ماشین و آمبولانس می آوردند. خانم حامله داشتیم و یا شب عروسی که با موشک باران همه شهید شده بودن خانوده ای که 7نفر از اعضای آن شهید شده بودند.
• نامه هم می نوشتید؟
ما وقت نامه نوشتن و انجام کار شخصی نداشتیم همیشه آماده باش بودیم عملیات از یک طرف موشک از یک طرف نمی‌شد، به کار شخصی هم نمی رسیدیم.
خیلی ممنونیم ازتون از شما تشکر می کنیم از همه بانوان سرزمین مون در خراسان شمالی که واقعا با تحمل سختی های فراوان حتی با داشتن بچه، خونه و زندگی و با داشتن آن روحیه زنانه باز هم این وطیفه سنگین رو پذیرفتید.
من هنوز هم این روحیه رو دارم و همیشه آماده هستم یعنی فکر می‌کنم این وظیفه من هست و کاری که از دستم بربیاد دریغ نمی‌کنم
خداحفطتون کنه انتقال همین روحیه شما مادران عزیز به نسل امروز که همچنان ما می بینیم این روحیه سازندگی رو در نیروهای جوان مثل بسیج سازندگی مثل عزیزانی که رفتند و جنگیدند در جبهه ها آنهایی که رفتند در سوریه به شهادت رسیدند جوان هایی که حتی در کرونا خدمات ارزنده ای ارانه دادند به عزیزانمان در جای جای کشورمان، در استان خراسان شمالی عزیزانمان در جبهه سلامت در بیمارستان ها پرستاران بزرگواری که این روزها هم همپای مردم بودند و آفرین و درود می فرستیم که این روحیه را به یادگار گذاشتین برای ما...........خیلی ممنونم از شما
یک صحبت دیگه داشتم اینکه الان جهاد سازندگی داریم که پزشکان برای خدمت رسانی به مناطق محروم میروند ولی آن زمان من خودم همین فکر را کردم از آنجایی که فرمانده پایگاه بیمارستان بودم پنجشنبه و جمعه دکتر زنان و دکتر عمومی و دارو از داروخانه می‌گرفتم و در روستا خدمت رسانی می‌کردیم.
خیلی ممنونم شمارا به خدای بزرگ می‌سپارم

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
21روز دراتاق عمل بیمارستان افشار دزفول شبانه روزی کار می‌کردم / طلاییه حال و هوای زائرین را متحول می کند!
اخبار مرتبط
ارسال نظر
  • مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
  • 1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • 2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
  • 3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اخبار پر بحث
بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
نخستین پایگاه خبری تحلیلی زنان کشور
پست الکترونیکی:
info [at] tanineyas [dot] ir
طراحی و اجرا الکا