به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس - منیره غلامی توکلی: مسئله کاهش جمعیت یک مسئله بغرنج و آسیب زای جهانی است که نوعی بدخواهی علیه جامعه ی بشری و آتش افروزی ضد ادامه نسل بشر است. این جنگ افروزی مانند بسیاری از جنگ افروزی ها در جامعه جهانی زیر سر یک کشور و با مدیریت راهبردی گروهی خاص به نام یهود صهیونیسم، صورت گرفته است.
این گزافه نیست که بگوییم طی صد ساله گذشته، هر کجا صدمه ایی بر جامعه بشری وارد شد ردی از یهود و صهیونیسم جهانی در آن دیده می شد؛ بدون شک با کمی دقت در مسئله کاهش جمعیت کره زمین نیز می توان رد پایی از تفکرات یهود و دلارهای آمریکایی را دید، دلارهایی که جز به مصلحت ایالات متحدآمریکا و صهیونیسم خرج نمی شود!
در مسئله کاهش جمعیت، چرایی و چگونگی نقشه اجرای آن به فردی به نام « هنری آلفرد کیسینجر» یکی از معروف ترین چهره های سیاسی و مشاوران ژئوپلیتیک آمریکا که در خانواده ای یهودی الاصل به دنیا آمده است، می رسیم. کسی که به صورت تخصصی به علم ژئوپلیتیک یا سیاست جغرافیایی یا جغراسیا تسلط دارد- علمی که به ارتباط بین جغرافیا و سیاست می پردازد- او را می توان پدر نظریه پردازی و طراح اصلی کاهش شدید جمعیت در جهان نامید.
نظریه ی جمعیتی کیسینجر چون سایر نظریه ها و طرح های ضد بشری و منفعت طلبانه آمریکا بر پایه مصالح اقتصادی این کشور بنا شده بود تا بتواند دلنگرانی آمریکا درباره ی به خطر افتادن امنیت ملی اش با افزایش جمعیت کشورهایی نظیر هند، بنگلادش، پاکستان، اندونزی، تایلند، فیلیپین، ترکیه، نیجریه، مصر، اتیوپی، مکزیک، کلمبیا و برزیل را برطرف سازد! این نظریه کیسنجر و همکارانش در نهایت بصورت پروژه ای امنیتی و مخفیانه اجرایی شد.
کیسینجر در طرح خود نوشته بودند: «اکنون جهان غرب، به واردات صادرات مواد معدنی از کشورهای در حال توسعه وابسته است. رشد جمعیت این کشورها دسترسی آمریکا به مواد معدنی و دیگر مواد خام در این کشورها را به خطر میاندازد و این تهدیدی برای امنیت سیاسی و اقتصادی ماست... آمریکا باید برای اینکه به منابع و سرمایههای زیرزمینی این کشورها دست یابد جمعیت آنها را به طور چشمگیری کاهش دهد»
وی در طرحش یادآوری میکند که مشکل رشد جمعیت در کشورهای کمتر توسعه یافته، برای ما بیشترین اهمیت را دارد و بعد تأکید میکند که حتی جلوگیری از افزایش جمعیت یا کاهش آن در دراز مدت هم، کارساز نیست! نظریه پرداز آمریکایی در این بخش از طرحش اصطلاح «کاهش شدید جمعیت» را به کار گرفته و یادآور شده بود:« مشابه چنین سیاستی در حال حاضر به وسیله کمک بینالمللی آمریکا که از سوی بانک جهانی ارائه میشود در برخی کشورها به کار گرفته میشود.»
بیشتر بخوانید:
تراژدی کاهش جمعیت در ایران، چرایی وقع و پیامدهای آن
حالا که به چرایی سیاست کثیف کاهش شدید جمعیت را تا حدی آگاه شدیم به قصه ی ایران اسلامی در این زمینه می پردازیم. نخستین فردی که نامش با برنامه های کاهش جمعیتی در ایران گره خورده است، سَتّاره فرمانفرماییان است! او در پوشش انجمنهای خیریه مشغول ترویج بحث تنظیم خانواده شد و کاهش جمعیت را از مصادیق " حقوق بشر" دانست. اما خوشبختانه در سال های اواخر سلطنت پهلوی این قضیه هم از جانب مردم ایران چندان مورد توجه قرار نگرفت! و هم اینکه مخالف مردم ایران با سیاست های کاهش جمعیت، آنقدر حائز اهمیت نبود تا آمریکا را نگران کند! چرا که سرسپردگی کامل نظام شاهنشاهی تمام منافع او را در ایران بیمه کرده بود و ترسی از افزایش جمعیت کشوری کامل مقهور و وابسته نداشت!.
اما با پیروزی انقلاب اسلامی، وجود جمعیت جوان و انقلابی به ضرر منافع آمریکا بود و این بار آمریکا با قدرت بیشتر و برنامه ریزی دقیق تری وارد کار شد به نحوی که ایران از اواخر دهه 60 سیاست کاهش جمعیت را کلید زد. نخستین سرشماری نفوس و مسکن بعد از انقلاب اسلامی، در سال 1365 به مرحله اجرا درآمد؛ با توجه"TFR" یا نرخ باروری جمعیت بهمعنی میانگین تعداد فرزندانی است که یک خانم در طول دوره باروری خود به دنیا میآورد؛ نتایج سرشماری سال 65 نشان میداد که نرخ باروری در سال 65 حدود 6.5 فرزند است البته این عدد، عدد کل است و در کلانشهرها این عدد 4.5 بوده است.
در برنامه اول توسعه هدف این بود که تا سال 1390 یعنی 30 سال بعد، نرخ باروری در ایران به 9/4 برسد اما یکباره با سرعتی عجیب بر روی شیب تند کنترل جمعیت، ایران در سال 1371 تقریبا کمتر از یک دهه به نتیجه کاهش جمعیتی که باید طی 30 سال می رسید، دست پیدا کرد! منطق علمی می گوید که در این سال ما باید سیاست های جمعیتی خود با محور کاهش جمعیت را کنار گذاشته و سیاست های جدید جمعیتی را در پیش می گرفتیم اما چه شد که نه تنها این کار را انجام ندادیم بلکه در توهم الگوی موفق بودن برای سایر کشورها همچنان به مسیر خود چنان ادامه دادیم که حال برای 20 سال آینده مان، دلنگران پیری جمعیت هستیم!
مرحوم هاشمی رفسنجانی که در سال 1372 رئیس جمهور وقت ایران بود درباره ی این موفقیت در کتاب خاطرات خود می نویسند: « یکشنبه 72/6/21: "خانم [نفیس] صدیق، مدیر اجرایی کنترل جمعیت سازمان ملل آمد. گزارش تلاشهای بینالمللی برای کنترل جمعیت را داد و ایران را جزو کشورهای موفق و پاکستان و هند را در رده کشورهای ناموفق جای داد!"» و
در کنفرانس خبری سخنان تأمل برانگیزی می گوید: «من خوشحالم که مقامات مسئول ایران این برنامه را پذیرفتهاند و برای پیشبرد آن میکوشند؛ در بسیاری از کشورهای دیگر کار به این آسانیها نیست! من متأسفم که از کشوری (آمریکا) آمدهام که حتی رییس جمهور آن (یعنی بوش) با برنامه بهداشت و تنظیم خانواده مخالف است »
او به عنوان یک زن مسلمان اما فمنیسم در مورد جایگاه زن اینگونه اظهار نظر می کند: « زنان نباید زودتر از 20سالگی و دیرتر از 35سالگی بچهدار شوند! مسئله قبول یا رد برنامههای تنظیم خانواده با مقام و منزلت زن در جوامع مختلف نیز ارتباط مستقیم دارد؛ در برخی جوامع، این پندار نادرست رایج است که گویا زن را تنها برای بچه زاییدن آفریدهاند.امروزه بسیاری از زنان در بیرون از خانه نیز کار میکنند و نقش زن تنها بچه زاییدن نیست؛ وانگهی هر کشوری که میخواهد در راه توسعه گام بردارد، نمیتواند تنها با نیمی از جمعیت خویش این راه را بپیماید!».
با کمی دقت می توان آهنگ جنگ علیه "عنوان مادریِ" زن و همچنین بوی " نا" یِ افکار فمنیست های امروزی را از صحبت های این زن شنید. اینکه امروزه بسیاری از زنان و برنامه ریزان حوزه زن و خانواده ی کشور ما دارای افکاری شبیه افکار خانم نفیس صدیق هستند مهم ترین دلیل این حقیقت تلخ باشد که با وجود به صدا در آمدن زنگ های خطر سالمندی جمعیت بر سیاست های ضد جمعیتی قبلی اصرار داشته و عامدانه سیاست های کلی جمعیت را نادیده می انگارند.
حال باید یکی پاسخ گوی این سؤال باشد که چرا حال که وضعیت
جمعیتی کشور ما چنان بغرنج شده است که به پایین ترین سطح آمار نرخ تولد در کشور رسیده ایم سازمان های بین المللی به فکر نیفتاده و برنامه ریزی مدونی برای بیرون آوردن کشورهای در خطر جمعیت سالمندی طراحی نمی کنند آیا همچنان نظریه کیسینجر اجرا می شود و برخی در ایران نیز در گروه دستیاران او قرار گرفته اند!
ادامه دارد..